چاقی و چاقی -۱۰۰

می‌بلعد، مصرف می‌کند و چاق می‌شود؛ چاقتر، چاقتر… دوستش ندارند… حرص می‌زند. باید قوی باشد، باید ببلعد، باید راضی شود. نفس ندارد، هن هن می‌کند، خسته‌ست اما بیمارگونه می‌بلعد، مصرف می‌کند. ما همسانیم؛ من و این شهر. با هم بزرگ می‌شویم، با هم دست می‌اندازیم به همه جا، با هم می‌بلعیم هر آنچه در پیرامونمان است و یله می‌شویم، بی آنکه آسوده باشیم. ما تخریب می‌کنیم… ناآرامیم. تخریب می‌کنیم از درون و بیرون؛ نومیدانه. حجیم می‌شویم عظیم می‌شویم و با این بزرگ شدن از درون تخریب می‌شویم. تخریب می‌کنیم تا شاید دوباره بسازیم، دوباره متولد شویم از میان آنچه ویران کردیم… ما هر چیز را در نهایت می‌خواهیم؛ ساختمانها را تا فلک، گستردگی را تا که چشم کار کند، تخریب را تا انتها و مرگ را بی کم و کاست. از مرگ شاید که دوباره زاده شویم. از تمام شدن شاید چیزی آغاز شود. آنچه زاییده می‌شود اما شاید چیز مجعولی باشد؛ نامفهوم و غریب. ما چاره‌ای نداریم. گسترده در دامنه البرز، بدن من. حجیم‌ و فربه، شهرم. ما همسانیم و من “هر جای این شهر که دست می‌‌گذارم درد می‌کند”*.

این ویدئو خرداد ۸۹ در نمایشگاهی سه نفره به همراه بهرنگ صمدزادگان و باربد گلشیری در گالری آران به نمایش در آمد. دو ویدئو که در دو اتاق پشت به پشت هم نمایش داده می‌شد. اولی به نام «چاقی» نمایی عمومی از شهر تهران است که صدایی روی آن می‌گوید که در یک سال گذشته ۳۵ کیلو چاق شده است. با ورود دست و چنگال به کادر معلوم می‌شود تصویر شهر در حقیقت تصویر یک کیک بزرگ است که در طول نیم ساعت آرام آرام کیک خورده میشود و صدایی با دهان پر درباره چاقی و دلایلش حرف می‌زنددرباره افسردگی و چاقی و میل توامان به نمایش قدرتمند بودن و تخریب خود؛… این گفتار با صدای نفس‌زدن و بلعیدن همراه است که در انتها بیشتر تداعی حال تهوع می‌کند. در اتاق بعدی ویدئوی دیگری با عنوان »چاقی-۱۰۰ به نمایش در آمد که تصویری از یک صفحه سفید است که چنگالی چیزی را داخل کادر میگذارد و صداهای نامفهوم مشخص می‌کند که تصویر ویدئوی قبلی از ته به سر در حال نمایش است. در حالیکه در تمام زیرنویس نیز کلمات و جملات از آخر به اول نوشته شده و صدا و زیرنویس زبانی مجعول و جدید است… شهر دوباره ساخته می‌‌شود یا بالا آورده می‌شود

* از شعر اسب‌ها از گروس عبدالملکیان

fa|en

گالری تصاویر “چاقی و چاقی -۱۰۰”